والدین تنبیه گر به سلامت روان کودکان آسیب می رسانند
تاریخ انتشار: ۱۶ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۴۵۸۱۵۹
به گزارش خبرنگار مهر به نقل از مدیسن نت، محققان دریافتند که از بین ۷۵۰۰ کودکی که از ۳ تا ۹ سالگی تحت نظر بودند، حدود ۱۰ درصد در گروه "پرخطر" قرار گرفتند که در آنها علائم سلامت روان نظیر غم و اندوه مداوم، در طول سالها بدتر شد.
و کودکانی که والدین آنها اغلب از رفتاری خشن، از جمله فریاد زدن یا تنبیه بدنی استفاده میکردند، حدود ۵۰ درصد بیشتر از همسالان خود در آن گروه قرار میگرفتند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کارشناسان میگویند این یافتهها بر یک واقعیت مهم تأکید میکند: برخی از والدین باید راهکارهای بهتری برای مدیریت رفتار کودکان خردسال بیاموزند.
در این مطالعه به نظر میرسد سبکهای فرزندپروری «سازگارانه» برای سلامت روانی کودکان فوایدی داشته باشد.
«یوآنیس کاتسانتونیس»، سرپرست این مطالعه از دانشگاه کمبریج در بریتانیا، میگوید: «این سبک میتواند به این دلیل باشد که فرزندپروری مداوم حس قابل پیشبینی و امنیت را برای کودکان فراهم میکند، که میتواند به عنوان محافظی در برابر بدتر شدن سلامت روان عمل کند.»
به گفته او، «وقتی والدین سازگار باشند، نشان میدهد که آنها رابطه مثبت و مطمئنی با فرزند خود دارند، به موجب آن نسبت به فرزند خود پاسخگو و گرم هستند و در عین حال مرزها و انتظارات روشنی را تعیین میکنند.»
این یافتهها بر روی بیش از ۷۵۰۰ کودک در ایرلند است که بخشی از یک مطالعه بهداشت ملی بودند. هنگامی که کودکان ۳، ۵ و ۹ ساله بودند، والدین آنها پرسشنامههای استانداردی را تکمیل کردند که رفتارهای «درونیسازی» و «برونیسازی» کودکان را اندازهگیری میکرد.
علائم درونی سازی با احساسات مرتبط است؛ برای مثال در این حالت بچهها دائماً غمگین، مضطرب یا گوشه گیر هستند. علائم بیرونی به سمت بیرون هدایت میشود و شامل مشکلاتی مانند پرخاشگری، تکانشگری و سرکشی میشود.
به طور کلی، این مطالعه نشان داد که تقریباً ۱۰٪ از کودکان الگویی از بدتر شدن علائم درونی یا بیرونی را در طول سالها نشان دادند.
معلوم شد روشی که والدین رفتار کودک ۳ ساله خود را مدیریت میکنند در مسیر سلامت روان فرزندشان بسیار مهم است. وقتی والدین امتیاز بالایی (براساس گزارشهای خودشان) در مقیاس «والدین سخت گیر» کسب کردند، احتمال اینکه فرزندشان در گروه پرخطر قرار بگیرد ۵۰ درصد بیشتر بود.
والدین سخت گیر میتواند به معنای فریاد زدن مکرر، تنبیه کردن غیرقابل پیش بینی، یا تنبیه بدنی کودک باشد.
کد خبر 5746854منبع: مهر
کلیدواژه: افسردگی کودکان تنبیه بدنی برنامه سلامت نوروزی ویروس کرونا آمار کرونا کمبود پزشک پروتکل های بهداشتی شیوع کرونا تجهیزات پزشکی خواب پزشک خانواده بهرام عین اللهی سازمان بیمه سلامت مرکز سلامت محیط و کار وزارت بهداشت تغذیه در ماه رمضان وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی سلامت روان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۴۵۸۱۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سندروم استکهلم در مدارس ابتدایی/ کودک آزاری مدرن: تلقین حس ناکافی بودن!
عصر ایران؛ امید خزانی*- سندروم استکهلم پدیدهای روانی است که قربانی با آزارگر خود و یا گروگان با گروگانگیر حس همدلی و حتی وفاداری دارد! اما ارتباط این موضوع با مدارس ابتدایی و کودکان معصوم چیست؟
ما - والدین که فرزندانمان را مال خود و نه از خود میدانیم - با این فرشتگان معصوم کاری میکنیم که بیشباهت نیست به پدیده سندروم استکهلم و همدلی با گروگانگیران که برخی از مدارس ابتداییاند.
این تمثیل از آن روست که والدین با دستان خود فرزندان خود را به مدارسی میسپارند که با جان و جسم کودکانشان چون یک گروگان رفتار کنند و حتی در این روند نهایت همکاری را نشان میدهند و حتی خواستار فشاری بیشتر(شما بخوانید آزاری بیشتر) از جانب مدرسه متبوع میشوند.
در مطلبی که چند سال قبل با عنوان " آموزش فرزند یا فرزندکُشی " در اینجا ( لینک) منتشر شد، مقایسهای تطبیقی با کشورهای دنیا در روند آموزش ابتدایی آورذه شد که نشان می داد ساعات آموزش ابتدایی در ایران از متوسط آموزش دنیا ۳۰۰ تا ۴۰۰ ساعت بیشتر است و این با همکاری والدین صورت میپذیرد که به نظر نویسنده فاجعهبار است چون در گذر زمان موجب فرسودگی کودکان در بستر آموزش میشود. اخیرا کودکی ۹ ساله از نزدیکان را دیدم که در اثر فشار بیش از حد درسی والدین تحصیلکردهاش و الزام آنها برای آمادگی آزمون دچار اسپاسم عضلانی شده و در واقع کودکیاش به تاراج رفته بود! از این رو 7 نکته را در زیر یادآور میشوم:
۱. اگر پدران سنتزده ما خطاب به معلمان میگفتند " گوشت فرزندم مال تو استخواناش مال من! " ؛ این روزها خیلی از والدین مجوز شدیدتر برخوردها را به مدارس فرزندانشان می دهند اما نه در قالب تنبیه بدنی بلکه بسی فراتر؛ تلقین دایمی حس ناکافی بودن! دقت بفرمایید برای یک کودک ۷ تا ۱۰ ساله!
۲. بارها شاهد بوده ام که والدین از مدارس متبوع شان خواسته اند که فرزند ۹ ساله آنها را برای آزمون آماده کنند . آزمونهای بی پایانی چون مدارس تیزهوشان ؛ آزمون مدارس خاص( شما بخوانید مراکز گروگانگیری ویژه) و غیره.
اهداف دوره ی آموزشی ابتدایی کم و بیش در اکثر کشورهای پیشرفته و حتی با تعریف یونسکو بر ۳ مبنای زیر استوار است : یادگیری مبانی سواد و اعداد؛ یادگیری مهارت های اجتماعی و ایجاد شوق و علاقه برای یادگیری !! در کجای این هدف گذاری جهانی آماده سازی برای آزمون های خاص گنجانده شده است که شمای والدین روان کودک ۹ ساله تان را آزار می دهید و حتی بابت آن هزینه می پردازید؟ این اتحاد والدین و مدارس علیه یه کودک ۸-۹ ساله چه منطق و مبنایی جز کودک آزاری می تواند داشته باشد. البته همه کودکان در اثر فشارهای اینچنینی دچار اسپاسم عضلانی نمی شوند اما آثار ماندگار مخرب روحی بر وجودشان می نشیند! از دوره ابتدایی همان را انتظار باید داشت که عقلای جهان بر آن اجماع کرده اند!
۳. هر نوع آموزش با عنصر انضباط ( دیسیپلین) گره خورده است. گزاره های آموزش در فضای شاد و غیره لزوما در مقام عمل جوابگو نیستند. آموزش برای کودک دوره ابتدایی با محدودیت انضباط پذیری و زمان حداقلی سرو کار دارد. ظرفیت انضباط پذیری یک کودک دوره ابتدایی بسیار محدود و شکننده است. این محدودیت ها قابلیت توسعه دارند اما قطعا در افق ۱۲ ساله باعث فرسایش آموزشی خواهند شد!
۴. بقول فرنگی ها " شیطان در جزییات است " بسیاری از آزمون های متداول آموزشی از جمله achievement test , proficiency test و competency test و Aptitude test که نسخه بومی شده آنها در مدارس ما نیز استفاده می شود با ده ها متغیر و پارامترهای اجرایی و نیروهای مجرب آموزش دیده قابلیت اجرا و نتیجه درست دارند! با زیرساخت های موجود سخت افزاری و نیروی انسانی اشغال در اکثر مدارس ابتدایی نتایج درستی برای این آزمون ها متصور نیست!
۵. آموزش و در کل علوم انسانی بسیار ظریف و شکننده است و از قوانین پوزیتیویستی تبعیت نمی کنند. به این معنا که از درستی گزاره الف و گزاره ب لزوما درستی گزاره ج حاصل نمی شود. اگر موفقیت فرمول واحدی داشته باشد که ندارد آن فرمول در مورد فرزند شما با متغیرهای زیادی سروکار خواهد داشت و لزوما نتیجه نخواهد داد. آنچه که برای موفقیت در اکثر مدارس پایه و ابتدای ما ریل گذاری شده با نوعی آزار و خشونت پنهان گره خورده است و ره به ترکستان می برد ! جاده با کیفیت ؛ خودرو استاندارد ؛ راننده مجرب و ساعت رانندگی استاندارد سفر ایمن را به دنبال دارد !
۶. بارها شنیده ایم که برای ساختن یک کشور از مدارس ابتدایی شروع کنید و نیک می دانیم که کشورهای توسعه یافته ۱۰ درصد تولید ناخاص داخلی را صرف آموزش بویژه آموزش پایه می کنند و آموزش پایه درست از وظایف ذاتی دولت هاست ! بله همه اینها درست است اما عجالتا در فقدان این درایت ها از تبدیل فرزندتان به ربات آزمون دهنده بپرهیزید!
۷. به پشتوانه دو دهه تجربه در آموزش عرض می کنم اکثر برنامه هایی که در قالب فوق برنامه در مدارس غیردولتی ارایه می شود فاقد عمق لازم است و غالبا سطحی است. برای مثال ۳ سال زبان فوق برنامه مدارس تقریبا معادل ۸ ماه آموزش در موسسات معتبر زبان است!
پی نوشت: هر نوع آموزش در هر سطحی که در دوره کودکی ( زیر ۱۲ سال) متصور است قابلیت جبران در دوره نوجوانی را داراست اما و هزار اما که کودکی از دست رفته هرگز جبران پذیر نیست چه برسد به آزار و آسیب های روحی که عمری ممکن است گریبانگیر کودک شما باشد.
---------------------
*دکتریِ آموزش